معنی خبرکش های سیاسی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

خبرکش

خبرکش. [خ َ ب َ ک َ / ک ِ] (نف مرکب) نمام. نَموم. سخن چین. آنکه خبرگیری می کند تا مطلبی به دست آورد و بدیگری رساند.


سیاسی

سیاسی. (ع اِ) ج ِ سیساء، جای پیوند مهره های پشت و جای برنشست و از ستور و سر کتف اسب و مهره ٔ پشت خر. (آنندراج) (منتهی الارب). || (ص نسبی) منسوب بسیاست.

فرهنگ عمید

خبرکش

جاسوس،


سیاسی

مربوط به سیاست،
کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خبرکش

خبرآور، سخن‌چین، نمام، جاسوس، خبرگیر، راید

فرهنگ معین

سیاسی

[ع.] (ص نسب.) منسوب به سیاست، مربوط به سیاست، امور سیاسی.

واژه پیشنهادی

از رشته های علوم سیاسی

اقتصاد سیاسی

تاریخ سیاسی

رفتار سیاسی

فرهنگ سیاسی

فلسفه سیاسی

مطالعات سیاسی

معادل ابجد

خبرکش های سیاسی

1279

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری